کیانکیان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

کیان

خاطرات کیان

بدون عنوان

سلام پسر عزیزم امروز 3 محرم سال  1393 من و تو پپارسال از روز قبل از محرم بیمارستان بودیم تا فردای عاشورا خیلی روزای سختی بود تو 11 آبان دنیا اومدی و ما فقط یه نصف روز اومدیم خونه تو زدی شدید داشتی مجبور شدیم بریم بیمارستان بابا نیما همش تو حیاط بیمازستان قدم میزد و من همش گریه میکردم تو اونجا گفتن تو عفونت ادراری داری و ما باید 7 روز دیگه بمونیم نمیدونی مامان چه حالی داشت  واقعا خسته شده بودم و هر آمپولی که به تو میزدن من دیونه میشدم خلاصه ما 12 روز تمام تو بیمارستان بودیم اونجا خیلی نینی بود که من با ماماناشون دوست شدم  کیارش.فااطمه محمد و...چند تا نینی دیگه هم بودن .،من نذر کردم سال بعد که میشه امسلا تو رو سقا کنم ....خداایا...
6 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کیان می باشد